
عمر سعد اقدام به جنگ نمود . در این گاه حر بن یزید ریاحی رو به عمر کرد و گفت : آیا تو می خواهی با این مرد بجنگی ؟
عمر گفت : آری ، به خدا جنگی خواهم کرد که کمترین نتیجه ی آن پریدن سر ها و پراکنده شدن دست ها باشد .
حر ، بند بند وجودش به لرزه در آمد و به سمت لشگریان خود بازگشت . مهاجر بن اوس به او گفت : ای حر ! تو مشکوکی ! گاهی بود که وقتی می گفتند آن کیست که اشجع کوفیان است ، نام تو زمزمه می شد . حال تو را چه شده ؟
حر گفت : به خدا قسم یاد می کنم که من چون تمام شما در انتخاب بهشت و جهنم آزادم و باز قسم خدا را یاد می کنم ، که چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم ! گر چه تکه تکه و سوزانده شوم .
سپس با اسبش به سوی امام شتافت و در حالی که دست به علامت تسلیم بر سر نهاده بود ، گفت : خداوندا ! من به سویت بازگشتم ؛ توبه ام را بپذیر که دل دوستان تو و فرزندان دخت پیغمبرت را لرزاندم . سپس به امام حسین ( ع ) گفت : فدایت شوم ! من همان هستم که به دنبالت آمدم و مانع بازگشتت شدم و برتو سخت گرفتم .
خدای را سوگند ! گمان نبرده بودم که اینان این چه را که امروز می بینم بر سرت بیاورند . من اینک به سوی خدا توبه می برم ، آیا توبه ام را می پذیرد ؟
- آری خداوند توبه ی تو را می پذیرد ، پیاده شو .
- من سوار باشم برایتان بیشتر سودمندم ؛ چون که سر انجام از اسب خواهم افتاد . از آن جایی که من اولین نفر بودم که در مقابلت ایستادم ، اذنی بده تا اولین کس باشم که در پیشگاهت شهید می شوم . شاید من هم فردا در رستاخیز از آنانی باشم که جدت او را در آغوش می گیرد .
( منظور او از اولین نفر ، اولین نفر پس از توبه ی اوست . )
حر با اجازه ی امام به میدان رفت و عده ی کثیری از دشمنان را به درک واصل کرد ، آنگاه ناجوانمردانه شهید گشت . پیکر وی را نزد امام بردند و امام در حالی که با دست خویش غبار از چهره ی حر می زدود ، فرمود :
« همانگونه که مادرت تو را حر و آزاده نام نهاد ، تو آزاده ای ؛ چه در دنیا و چه در آخرت ! »
نظرات شما عزیزان:
حر زاده 
ساعت19:22---4 ارديبهشت 1391
درود بر حضرت حر ! پاسخ:درود بر شما دوست عزیز !
|